این بیت از مولانای جان را بهانه میکنم نه برای اینکه از عرفان و خدا و عشق الهی بگویم بلکه برای این که بگویم این همه منم منم که بعضیهامان داریم از کجا میآید؟ 🤔
خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منم
گر تو تویی و من منم من نه منم نه من منم
«من فکر میکنم که اینطور درست است». «من فکر میکنم که آنطور درست است». «نه! به نظر من که باید اینچنین باشد». «به عقیده من که باید آنچنان باشد» و الاماشاالله از این جملهها و عبارتها که هر روز میشنویم و هر شب در پیامهایی که به لطف پیامرسانهای دنیای مجازی از این سوی جهان به آن سوی کیهان ردوبدل میشوند، میخوانیم. 🤮
آه! از این همه افاده و ناز و اطواری که بعضیهامان داریم و آنطور که از ظواهر امر پیداست، هرگز قصد نداریم از موضع توهمیمان کوتاه بیاییم. 😡
دلم میخواهد یکبار بدون اینکه نگران انجامنشدن کار دیگری باشم بنشیم پای صحبت یکی از همین «منم گوهای پرافاده» و تمام منمهایش رو با گوش جانم نیوش کنم و ببینم تا چند ساعت یا حتی چند روزِ پیدرپی باید از عقایدش بگوید تا بلاخره منمهایش تمام شوند و برای همیشه دست از سر ما ملت بیحوصله و خسته از شنیدنِ منمهای اینوآن بردارد. 😵💫
راستش را بخواهید چندوقتیست که یکی از این منم گوهایی از گوشه چشمشان به آدم نگاه میکنند و حتی بعضی وقتها با چشم بسته حرف میزنند که مبادا از نگاه مخاطبشان بخوانند که «تو کیستی که این همه منم داری؟»، بدجوری به پستم خورده است. شرایط کاری و اوضاع اقتصادی من را به اجبار در محیطی نگاه داشته که هرازچندگاهی مجبور به تحمل این منم گوی پرافاده و مغزخالی باشم که فکر میکند تمام هستی از زاویه نگاه او باید برنامهریزی شود و لاغیر. 😤
– من فکر میکنم که فلانی باید فلان کار را بکند.
– من عقیده دارم که فلان چیز باید با بهمان چیز درهم آمیخته شود.
– من چنین میدانم و من چنین میخواهم.
و گویا نظم و انضباط و موفقیت و پیشرفت کار و همهوهمه از نظرات و عقاید ایشان منشا میگیرد و کار گروهی و هدف دستهجمعی کیلویی چند است. 💩
آخر بچه جان!
چند نفر دیگر شبیه تو باید درست در مقابل چشمهایت با مخ به زمین بخورند تا بفهمی این منم گفتنها هیچ عاقبتی ندارد جز افتادن از چشم همهی آنهایی که اگر چیزی نمیگویند معنیاش تایید منمهای تو نیست بلکه راستش را بخواهی دیگر در حدی نمیبینندت که بخواهند با تو وارد بحث شوند. اصلا مگر جایی برای گفتوگو باقی گذاشتهای؟ 😬
آخرین دیدگاهها